زندگی امروز ما

یادداشتهای علمی،هنری،فرهنگی،مذهبی

سیمای نماز

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۸ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام 7

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۱ ۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام 6

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام 5

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام 4

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام 3

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام2

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

احکام

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

اهمیت توبه

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

 

در بنی اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به گناه آلوده می شد! درب خانه اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به دام می کشید، هرکس به نزد او می آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می داد!
عابدی از آنجا می گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی هایم از بین خواهد رفت!!
رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.
گفت: ای زن! من از خدا می ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می خورد و سخت می گریست!
زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می خواست  مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید ترس من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال توبه کرد و در را بست و جامه کهنه ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می دهم، شاید با من ازدواج کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد.
بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین خدا شدند!.

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان

علی زیباترین نام جهان

۱۳ بهمن ۹۳ ، ۱۳:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
یا قدیم الاحسان